داستانهای عامه پسند یا به قول یکی از دوستان عزیز افسانه های پالپ فیلمی است که امروز میخواهم راجع به آن حرف بزنم.
این فیلم محصول سال ???? به کارگردانی کوینتین تارانتینو و تهیه کنندگی لورنس بندر است و کمپانی میرامکس آنها تولید کرده است. مدت زمان فیلم ??? دقیقه است.
مطمئنا بسیاری از شما دوستان تاکنون در مورد این فیلم مطالب زیادی خوانده اید. از این فیلم مینویسم در حالی که تاکنون ندیدمش ولی بخاطر یک دوست خوب این کار را میکنم. البته این که می گویم ندیدم دلیل این نیست که ندانم چه اتفاقاتی در فیلم می افتد که حتی از بسیاری از کسانی که فیلم را دیده اند هم کاملتر آنرا متوجه شده ام. چون توانستم فیلمنامه اش را بخوانم. (اگر انشاءالله وقتم اجازه دهد در آینده وبلاگی خواهم زد و در آن فیلمنامه هائی را که بدست می آورم را می گذارم.)
برادر تارانتینو را کم وبیش می شناسید. نابغه ای که در فاصله سالهای ?? تا ?? دنیا را محصور خود کرد. سگدانی، قاتلین بالفطره و داستانهای عامه پسند.
سگدانی در سال ?? سرآغازی بود بر ظهور یک پدیده در سینما. فیلمی با بازی هاروی کیتل، تیم راس، مایکل مدسن، استیو بوسمی و لورنس تیرنی. تهیه کننده لورنس بندر و نویسندگان راجر آواری و تارانتینو بودند. کارگردان فیلم هم خود تارانتینو بود.
تارانتینو و آواری کارشان را با هم آغاز کردند. این دو برای اولین بار با هم در یک فیلم ویدئویی به نام ”نرمش توسط دالف لانگرن“ به عنوان دستیار تهیه کار کردند. این کار باعث آن شد که آندو در کمپانی Cinetel Production مشغول بکار شوند و در آنجا بود که با لورنس بندر آشنا شدند. تیم آنها شکل گرفت. آواری به عنوان دستیار نویسنده، بندر به عنوان تهیه کننده و تارانتینو بعنوان مغز متفکر گروه.
جالب است بدانید که تمام فیلمهای تارانتینو حتی بیل را بکش را بندر تهیه کرده است.
در سال ???? تارانتینو فیلمنامه فیلم True Romance را نوشت و در سال ???? فیلمنامه قاتلین بالفطره را تمام کرد. البته الیوراستون کارگردان صاحب سبک فیلم با تغییراتی که در فیلمنامه داد عملا نام تارانتینو را در تیتراژ به عنوان نویسنده داستان قرار داد.
در سال ???? تارانتینو داستانهای عامه پسند را ساخت. فیلمی که انقلابی در صنعت سینما پدید آورد. جابجائی زمان!
چه میشود که فیلمی از انتهایش آغاز شود، ادامه یابد. به ابتدا برگردد، وسط داستان پخش شود...؟ هیچی?... دقیقا هیچی...! کارگردان فیلم دوست دارد ما را بچرخاند. در حلقه ای از زمان... بد هم نیست. حداقل سرگرم کننده است. مخالفان جدی این سبک عقایدی قابل احترام دارند ولی نباید عقاید موافقان را هم نادیده بگیرند. بیل را بکش که کمابیش از همین سبک پیروی می کرد متهم شد به استفاده از کلیشه ها. خوب! من هم نمی گویم کلیشه نداشت. ولی برای من مخاطب نوعی فیلم سرگرم کننده بود. (بحث بیل را بکش را به زمانی دیگر موکول میکنم تا مفصل در موردش صحبت کنم.)
تارانتینو در سال ???? فیلمنامه از غروب تا طلوع را نوشت. فیلمی که دوستش رابرت رودریگوئز (کارگردان فیلم دسپرادو) آنرا ساخت و افرادی همچون هاروی کیتل، جرج کلونی، جولیت لوئیس به همراه خود تارانتینو در آن بازی میکردند.
به بحث پالپ فیکشن برگردیم.
پالپ فیکشن نامزد دریافت هفت جایزه اسکار شد. بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین هنرپیشه نقش اول مرد برای جان تراولتا، بهترین هنرپیشه نقش مکمل مرد برای ساموئل ال. جکسون، بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن برای اما تورمن و بهترین فیلمنامه و تدوین فیلم .
اما... فقط یکی را برد... همانی را که باید می برد یعنی بهترین فیلمنامه. جایزه به تارانتینو و آواری رسید.
اما فیلم داستانهای عامه پسند جایزه نخل طلای جشنواره بین المللی کن را برای بهترین فیلم از آن خود کرد.
از بحث جوایز که بگذریم به خود فیلم می رسیم.
ما در فیلم داستانهای عامه پسند شاه هنرنمائی این افراد هستیم:
جان تراولتا، ساموئل ال.جکسون، اما تورمن، هاروی کیتل، تیم راس، آماندا پلامر، وینگ ریمس، اریک ستولتز، روزانا آرکوئت، کریستوفر والکن، بروس ویلیس، استیو بوسمی و خود تارانتینو.
داستان از یک کافه شروع میشود. اینجا پایان داستان است ولی فیلم اینجا تمام نمیشود... اینجا شروع میشود. دو جوان در حال تصمیم گیری برای دزدی از مغازه هستند. با دو گنگستر به نامهای وینسنت وگا (جان تراولتا) و جولز وینفیلد (ساموئل ال.جکسون) آشنا میشویم. داستان مشکلات یک بوکسور به نام باچ کولیج (بروس ویلیس) را میشنویم. با زن سردسته گروه، مارسلوس ولس (وینگ ریمس) یعنی میا ولس (اما تورمن) آشنا میشویم و شاهد چگونگی مصمومیت او بر اثر استعمال مواد مخدر و نجات یافتنش به هر شکل ممکن هستیم. با فردی با نام اختصاری گرگ (هاروی کیتل) هستیم که با خونسردی گندی را که وینسنت و جولز بالا آورده اند را حل و فصل میکند. شاهد کشته شدن وینسنت در میان داستان بدست باچ هستیم و شاهد دگرگونی درونی جولز.
این فیلم مملو از این اتفاقات است. شاید باید چند بار فیلم را تماشا کرد تا تقدم و تاخر صحنه ها را دریافت. ولی فیلم در پایان خود در همان جائی که شروع شده بود تمام میشود. در همان کافه.
دو جوان نقشه سرقتشان را عملی کرده اند ولی با اتفاقاتی که می افتد بسیار نامتعادل و آشفته هستند. جولز آنها را آرام میکند و آندو میگریزند. همه چیز تمام میشود.
وینسنت
فکر می کنم بهتره حالا دیگه بریم!
جولز
احتمالا نظر خوبیه!
وینسنت مقداری پول روی میز میریزد و در میان حیرت مردم حاضر در کافه، آندو از آنجا خارج میشوند. بدون گفتن حتی یک کلمه.
نوشته شده توسط آرش در پنج شنبه 85/7/13 و ساعت 10:40 عصر |
نظرات دیگران()